حرف های ممنوعه

دلم میخواد بعد این همه مدتی که گذشته و این همه اتفاقایی که افتاده یه نوشته ای بزارم اینجا که بمونه برای همیشه ی عمرم...هیچ وقت فکرنمیکردم دوست داشتن یه ادم خارج از خونواده م بتونه برام انقدر جدی و عمی حرف های ممنوعه...

هر چیتلاش میکنم تو این روزا چیزی ننویسم انگار نمیشه...توروزای سخت نوشتن برام سخت میشه...این دومین باریه که روزای سخت اینطور دارن چیره میشن روی زندگیم...هر وقت سایه ی مرگ و رو سر زندگیم واضح تر میبینم حرف های ممنوعه...